سفــــر
روزهای اول سال ٩٢ را در سفر بودیم . میدونم که هیچی بیشتر از اینکه در کنار خاله منیره و آقاجان باشی خوشحالت نمیکنه . ببین چه خوشحالی ؟ دست خاله جونت درد نکنه ! اول سفر برف میومد بعدش به یک جنگل عالی رسیدیم و دست آخر هم دریا !عشق تو !قایق سواری و شنا ! تازه قسمت جالب ماجرا اینه که پسر شجاع من امسال برای اولین مرتبه تنهایی سفر کرد . دایی جون برات بلیط هواپیما گرفت و زحمت کشید و تا فرودگاه بردت ! اونوقت تنها توی هواپیما تا تهران خوابیدی و وقتی بیدار شدی ؛ صبحونه و اسباب بازی ات را برداشتی و با کمک خدمه به فرودگاه رفتی و عمو جون اومده دنبالت و رفتی پی...